انقلاب فرزند خود را خورد
گويا اين جمله چندان هم بي ربط نيست که "انقلاب فرزندان خود را مي خورد."
رد صلاحيت آقاي هاشمي يا همان رفسنجاني بچگي ها!، اين جمله را در ذهنم تداعي نمود و اتفاقاً يکي از دوستان تيتر مطلبي را برايم خواند که اشاره به همين جمله يا تز داشت. به هرحال هاشمي جزئي از تاريخ اين انقلاب و نظام و کشور است. در مورد شوراي نگهبان و ادله هاي آن اطلاعي ندارم اما ارزيابي من اين بود که اگر قرار بر سياسي عمل کردن شورا باشد بايد مشايي و هاشمي را تاييد کند تا هم شور انتخابات افزايش بيابد و هم اين دو از راي هم بکاهند. اما گويا شوراي نگهبان حقوقي تر از اين حرفها عمل نموده است.
البته بايد گفت که خوردن فرزندان توسط انقلاب لزوما چيز بدي نيست چرا که قرار نيست فقط انقلاب منحرف شود و بعد فرزند را بخورد بلکه مي توان انقلاب را در اين قامت ديد که فرزندان منحرف خود را کنار مي زند.
به هر حال هاشمي شور و شوق، نگراني و اميد و... را در فضاي انتخابات ايجاد نمود که با احراز نشدن صلاحيتش براي حضور در انتخابات تا حد زيادي از اين شور و شوق کاست.[1]
اما بي ترديد انتخابات پيش رو چندان هم بي رمق نيست به هرحال گزينه هاي متنوعي وجود دارند که اگرچه موج هاشمي را ندارند اما مي توانند موج سازي کنند... شايد سعيد جليلي را مصداق بارز اين مسئله دانست.
جوانان حزب اللهي دغدغه مند (که به نوعي بدنه ي اجتماعي اصولگرايي محسوب مي شوند) امروز خود را در مواجه با جليلي مي بينند که بايد تکليف خود را با آن مشخص نمايند. فردي که گفتمان امام و انقلاب را مطرح نموده است و رفتار و کردار بسيجي وار دارد و البته پايي که جاماند.
از اين رو عده اي که همراه او شده اند، پرشور و پاي کار وي هستند و از اين روست که ستاد جوان و پويايي دارد. طرفداران جوان و پرشور بسيجي...
اما به نظر مي آيد که باقي نامزدها چنين پتانسيلي را ندارند. روحاني و عارف به نظر از چنان جذبه اي برخودار نيستند که جريان جوان چپ، اصلاح طلب و بعضاً مخالف و معاند را جذب نمايند. باقي دوستان نيز به همين شکل.
رفتار هاشمي از اعلام نظر شوراي نگهبان تا به امروز قابل تقدير است. وي نسبت عدم احراز صلاحيت خود تمکين کرد. کاري که موسوي از فيلتر شوراي نگهبان گذشته از پس آن بر نيامد و شد آنچه شد که نبايد ميشد. موسوي خود را از گردونه سياست کشور حذف کرد، فضا براي جولان دادن ضد انقلاب فراهم و براي کشور و نظام هزينه ايجاد کرد و بزرگترين گناه اميدوار کردن دشمن بود.
عدم احراز صلاحيت هاشمي يعني پاياني براي حضور هاشمي؛ اما او تا به امروز با اين مسئله کنار آمده و به نظر يک جوان علاقه مند به انقلاب و نظام، عملکرد او در اين برهه درس آموز است. اگرچه سرکشي از او گذشته است و احتمالا سرنوشتي بهتر از موسوي نمي داشت.
رفتار امروز هاشمي، التيام بخش رفتار و گفتاري است که از 1384 و به خصوص از 1388 به بعد از وي مشاهده شد. آقاي رفسنجاني بچگي ها و هاشمي 2005 تا 2013 امروز جايگاه خود را احيا کرد. هاشمي اگرچه ديگر نمي تواند رئيس جمهور شود اما ثبت نام و رد صلاحيت او و تمکين او همه و همه وي را احيا کرد و در وسط گود انداخت. مطمئنا مديريت او در اين انتخابات کارآمدتر از روزي بود که نيامده بود.
به هرحال انتخابات هميشه در اين کشور موجب ارتقا سطح سياسي مردم شده است و نقد برنامه نامزدها و بازکردن آنها مي تواند يک بعد از ابعاد انتخابات جهت ارتقا سطح مردم و نامزدها شود. اميد است به جز احساس تکليف براي حمايت و تبليغ براي نامزدها (که البته امر مذمومي نيست) ستادي نيز براي اين کار تشکيل شود.
[1] از آنجا که بايد براي ادعاي خود منبع بدهيم استناد مي کنم به درک خود از اطرافم که پر از خطا و اشتباه است اما در جاي خودش و در وسعت خودش واقعيت دارد